آنان که از واژه ی «شهریار» برای شاهنشاه ایران‌زمین بهره می‌برند، بدرستی اَشموغانی در لباس انسان می‌باشند که در پی زدودن واژه‌گان ایرانی در سپهر سیاسی ایرانشهر هستند، که البته در پی آن نیز حذف شاه و سامانه پادشاهی را در سر می‌پرورانند. دسته‌ای دیگر که نیز به گمان خود این واژه را شیک و مجلسی می‌دانند، بدون مغز و آگاهی، آنرا تکرار می‌کنند و در این آتش خانمان‌سوز می‌دمند (نگاه کنید که چه جریانات و اشخاصی از واژه شهریار بجای واژه پادشاه، شاهنشاه و شاه، بهره می‌بردند و می‌برند).

در ادبیات ایران‌زمین، خصوصا پس از تازش و خصوصا در قرن ششم، هفتم و هشتم هجری قمری که شعر ایرانی رشد چشمگیری داشت، از واژه شهریار در اشعار، رویدادها و نوشتارهای مختلفی بکار گرفته شده است. این واژه بصورت کلی برای حکام محلی بکار گرفته میشده است (ناگفته نماند که ادبیات و شعر ایرانی و پارسی تاریخ هزاران ساله در این سرزمین اهورایی دارد از نمونه کهن‌ترین آن میتوان به گاتها اشاره کرد که سروده های زرتشت بزرگ است). واژه شهریار که از دو بخش شهر که همان جایگاه جمعی انسان در یک نظام فرهنگی و آئینی می‌باشد، بعلاوه یار که همان یاری‌رسان و یاور، که در اینجا منتسب به شهر و یا مردم همان منطقه می‌باشد، تشکیل شده است. در واقع به حاکم شهر و یا یک منطقه شهریار می‌گفتند.

واژه شهریار در فرهنگ معین چنین آمده است:

 » شهریار. [ ش َ] (اِخ ) نام پسر برزو، پسر سهراب است در روایات ملی ما و شهریارنامه که منظومه ٔ داستانی مختاری در قرن پنجم هجری است . قهرمان آن شهریار بن برزو و آخرین فرد مشهور خاندان گرشاسب است  ».

و همچنین، واژه شهریار در فرهنگ دهخدا چنین آمده است:

 » شهریار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) کلانتر و بزرگ شهر. (ناظم الاطباء) (برهان ). حاکم . امیر ناحیه ای . فرمانروای شهر یا ناحیه یا کشور (دولت شهر) ».

برخی شاعران ایران نیز درباره واژه شهریار چنین سروده اند:

شهریاری که خلاف تو کند زود فتد

از سمن زار به خارستان وز کاخ به کاز

(فرخی)

به آیین یکی شهر شامس به نام

یکی شهریار اندر او شادکام

(عنصری)

من گر تو ببلخ شهریاری

در خانه ٔ خویش شهریارم

(ناصرخسرو)

مرا شهری است این دل پر ز حکمت

مرا بین تا ببینی شهریاری

(ناصرخسرو)

بزرگی در آن ناحیت شهریار

(سعدی)

غم غریبی و غربت چو برنمی تابم

بشهر خود رَوَم و شهریار خود باشم

(حافظ)

در کل به فرمانده و یا فرماندار یک شهر و یا منطقه، شهریار می‌گفتند که در دولت شهرهای یونانی بسیار رایج بود.

این واژه خصوصا از هنگامی بیشتر در واژگان سیاسی ایران جا باز کرد که اثر معروف نیکلا دی برناندو دِی ماکیاونی، فیلسوف ایتالیایی در دوره رنسانس (قرن پانزده ترسایی)، بنام  »شهریار » [1] در بین ایرانیان جا باز کرد و به گونه‌ای نامدار شد. البته اگر با دقت به آن نوشتار بنگردید، متوجه می‌شوید که منظور او نیز حاکمان محلی است، زیرا که در آنزمان ایتالیا، فرانسه، آلمان، در یک آشفتگی سیاسی، اجتماعی بسر می‌برند و حکام محلی اداره امور را بدست داشتند، در واقع مناطق برسم یونان باستان، بصورت دولت شهر اداره می‌شدند.

Principe – Niccolò di Bernardo dei Machiavelli.

Le Prince – Nicolas Machiavel.[2]

در نظام سیاسی ایرانشهر، واژه شاهنشاه، پادشاه و شاه بسیار ورجاوند بوده است و نشان زمینی فره کیانی که همان تاج است، بر سر شخصی قرار داده می‌شد که درک درستی از داد می‌داشته است، در واقع چم راستین داد را درک کرده بوده است.

بارها توضیح داده ام[3]، اما جا دارد که یکبار دیگر در این نوشتار نیز توضیح دهم که سرچشمه واژه شاه چیست تا درک عمیق‌تری از آن داشته باشیم.

واژه شاه از واژه‌ای ورجاوند بنام خَشا و خَشیَت می‌آيد و خود این واژه ریشه در خَشترَه وَئیریه[4] دارد که ایزد شهریور ماه است و به چَم پادشاهی آرمانی در مینو و همچنین ایزد فلزات در گیتی است. خود واژه خَشا از واژه‌ای ورجاوند بنام اَشا[5] می‌آيد که همان هجار هستی در دَئنا ی مزدیسنی است. هنجار هستی به چم این است که این کیهان و گیتی بصورت یک نظم به گرد هم می‌چرخد تا زندگی و جان که گرانمایه‌ترین عنصر آریایی است پدیدار گردد. برای اینکار و حرکت کیهانی، که نظم را در اَشا پدید آورد، نیازمند به عنصر دیگری است که نامش در فرهنگ آریاییان  »داد » می‌باشد. به راستی واژه داد تخمه ی آن هنجار و نظم کیهانی است که بواسطه آن جان، این عنصر تداوم پدیدار می‌شود.

بنابراین، در هسته ی مرکزی واژه شاه، داد و جان وجود دارد. اگر این خط چم واژه‌گان را وارونه کنیم، چنین می‌شود، داد به اَشا، اَشا به خَشا و خَشا به شاه جهش و دگرگونی پیدا می‌کند.

واژه پاد که در پیشوند واژه شاه میآید، به چم نگاهبانی و پاسداری است «پاد – شاه». هنگامی که با فرزانش ایرانی به واژه پادشاه بنگریم، چم آن چنین میشود، نگهبان داد، پاسدار داد، دادگر، دادگستر. بدین چم، شخصی که داد را گسترش می‌دهد و آن شخص را نیاکان ما، شاه نامیدند. اصولا فره کیانی که نشان زمینی آن، همان تاج است، بر سر کسی گذاشته میشود که درک درستی از داد داشته باشد تا بتواند از آن پاسداری کرده و آنرا گسترش دهد. این پدیده مینوی که با پدیده گیتی گره خورده و درهم تنیده می‌شود، یکی از پدیده‌های بنیادین فرزانش آریاییان در این سرزمین اهورایی است.

گفتیم که  ایزد خشتره وئیریه در گیتی، ایزد فلزات نیز می‌باشد. از آن فلز، شمشیری درست می‌شود که بدست شاه داده، تا هم از داد پاسداری کند و هم داد را گسترش دهد. به درست آن شخص دادگر و دادگستر است، آن شخص شاه است و پادشاه. یکی از دلایلی که بیش‌ترین شاهان ایران (اگر نگوییم همگی آنان) از پیشه لشگریان هستند، برای این است که به نیکی می‌توانند از شمشیر بهره ببرند و کارکرد آنرا برای گسترش و پاسداری از داد، نیز می‌دانند.

بر همین پایه نیز میتوان گفت که در تمدن آریاییان، هر تن یک شاه بحساب میآمده است و آن تنی که درک عمیقی از داد داشته است، اداره کشور را بدست می‌گرفته که آنرا شاه شاهان و یا همان شاهنشاه می‌نامند. جایگاه او از نگر حقوقی پادشاه و سامانه‌ای که این نظم را به اجرا در می‌آورد، پادشاهی نام دارد. اینچنین است که می‌بایست دوباره فرهنگ شاهنگی را در این سرزمین اهورایی گسترش داد و مردم را از بند فرهنگ ابراهیمیت بیرون آورد (هر ایرانی یک شاهه). بنابراین بکارگیری درست این واژه‌گان در جای خودش، خصوصا در سپهر سیاسی و هنگامه‌ای که ما مردم ایران بسر می‌بریم، دارای اهمیت دوچندان است. مردم، خصوصا پیشروان اجتماعی نباید پروانه دهند که این واژه‌گان ناب، که از دل تمدن ایرانشهر جوشیده است و اتفاقا ابزاری قدرتمند در جهت استمرار و ادامه همین تمدن نیز می‌باشد، به فراموشی سپرده شوند و جای آنرا واژه‌گانی که تهی از شاهنشاهی و تمدن ایرانشهر هستند را بگیرند، خصوصا که در پس این واژه  »شهریار »، که منظور حاکم محلی می‌باشد، اندیشه های اهریمنی ایران‌ستیزانه و جداسری قرار دارد.

در این ماه آبان که همانا بدرستی ماه شاهان است، بی‌آییم واژه‌گان شاهنشاه، پادشاه و شاه، را پاس بداریم و سوگند یاد کنیم که از این تمدن سترگ، تا آخرین هنگامه ی دم و بازدم‌مان، پاسداری می‌کنیم.

به ایرانشهر و آتش ورجاوند، بزرگترین آتش‌ها باز می‌گردیم

پاینده ایران

تا ابد #جاویدشاه

#رنسانس_ایرانی

۲ آبان ۸۵۸۴ ، برابر با ۲۴ اکتبر ۲۰۲۵ ترسایی

رضا مهربانی

سرچشمه:

[1]   ‘کتابخانه – Iranian Renaissance’. Accessed: Oct. 24, 2025. [Online]. Available:

https://iircf.com/?page_id=79

[2]   Le Prince’, Wikipédia. Aug. 13, 2025. Accessed: Oct. 24, 2025. [Online]. Available: https://fr.wikipedia.org/w/index.php?title=Le_Prince&oldid=228102586

[3]   رنسانس ایرانی Iranian Renaissance, قدرت واژه جاویدشاه در چیست؟, (May 04, 2025). Accessed: Sept. 01, 2025. [Online Video]. Available: https://www.youtube.com/watch?v=2Exm1ZMz3bs

[4]   ‘امشاسپندان – ایزدان نامیرا – Iranian Renaissance’. Accessed: Sept. 21, 2025. [Online]. Available: https://iircf.com/?p=510

[5]   ‘چم دَئِنا(دین) و اَشا – Iranian Renaissance’. Accessed: Sept. 21, 2025. [Online]. Available:

https://iircf.com/?page_id=2230